گزیدهای از گفتار متن خانه سیاه است به قلم فروغ فرخ زاد :
دنیا به «بطالت» آبستن شده و «ظلم» را زاییده است.
از روح ِ تو به کجا بگریزم،
و از حضور تو کجا بروم.
اگر بالهای باد ِ سحر را بگیرم و در اقصای دریا ساکن شوم،
آن جا نیز سنگینی دست تو بر من است.
مرا بادۀ سرگردانی نوشاندهای.
چه مهیب است کارهای تو،
چه مهیب است کارهای تو.
✔ از تلخی ِ روح ِ خود سخن میرانم.
مرا ترک کن، مرا ترک کن؛ زیرا که روزهایم نفسی است.
مرا ترک کن. پیش از آن که به جایی روم که از آن برگشتنی نیست.
به سرزمین تاریکی ِ غلیـظ. | ✔ آه، ای خداوند!
جان فاختۀ خود را به جانور وحشی مسپار
و به یاد آور که زندگی من باد است
و ایام بطالت را نصیب من کردهای.
و در گرداگردم آواز شادمانی
ز صدای آسیاب و روشنایی چراغ نابود شده است.
خوشا به حال ِ دروگرانی که اکنون کشت را جمع میکنند،
و دستهای ایشان سنبلهها را میچینند.
✔ بیائید آواز کسی که در بیابان بی راه میخواند گوش دهید؛
آواز کسی که آه میکشد و دستهای خود را دراز کرده میگوید؛
وای من برمن! زیرا که که جان ِ من در من به سبب ِ جراحاتم در من بیهوش شده است.
✔ وای بر ما، زیرا که روز رو به زوال نهاده است
و سایههای عصر دراز میشوند
و هستی ِ ما چون قفسی که پُر از پرندگان باشد
از نالههای اسارت لبریز است.
و در میان ما کسی نیست که بداند که تا به کی خواهد بود.
موسم حصاد گذشت و تابستان تمام نشد و ما نجات نیافتیم.
مانند فاخته برای انصاف مینالیم و نیست.
نويسنده / مترجم : فروغ فرخزاد
دانلود